هیچ کس باور نمی کند که من دوهفته است یک خواب راحت هم نداشته ام.شاید حتی شما هم باور نکنید که از عصر چهارشنبه تا همین امروز و همین لحظات من نتوانسته ام دو کلمه درس های بی پایان و جریمه های اجباری ام را بخاطر پنج روز مشهد رفتن بخوانم.

بدبختی من این است که نمی توانم اقرار به بدبختی بکنم و همین میشود که فلانی پیام می دهد که خوب مرا فراموش کرده ای و حسابی با دوستهای جدیدت خوش خوشانت است.نه؟

بعد من اینهارا درحالی خوانده ام که معده ام بخاطر یک هفته تمام فست فود و غذای بیرون خوردن درد می کند و به این فکر میکنم که به فلانی بگویم من حتی وقت نکرده ام اتاقم را تمیز کنم یا حتی لباس هایم را بشویم؟باید به فلانی بگویم حالم دارد از خودم بهم می خورد و وقت ندارم بروم حمام؟!!!

نه نه...نه او و نه هیچکس دیگر نمی فهمد که چقدر این برچسب''تیزهوشان''بد است که تو باید مدام در جنگ باشی که نظر مسولان و مردم و معلمان و آموزش و پرورشی ها را نسبت به خودت و دوستانت عوض کنی.انتظار از کسانی که می خواهند دبیرستان برتر دخترانه شهر را درست چندماه پس از مرگ خیرش منحل کنند کار بی فایده ای است.آنها درک درستی از خرید عید و خانه تکانی های نصفه و نیمه تان ندارند وقتی که بر این باورند تیزهوش ها باید تا دم سال تحویل در مدرسه فیزیک حل کنند...به دید آنها ما موجودات چندش آوری هستیم که فقط توانسته ایم چند فرمول شیمیایی حفظ کنیم و وجودمان فقط هزینه و کار اضافی است.

همه اینها در حالی است که کسی به فرزانگان اهمیتی نمی دهد.اداره آموزش و پرورش پر است از عکس اژه ای های نخبه و کارآفرین و پژوهشگر و باید عکس دختز رتبه هفتی کنکور انسانی در کنار عکس پسر رتبه سه مسابقات سنتور زنی استان باشد.


+این چند روز من کسی بودم که نسبت به همه مردم و کشور و ملت مدیون و مسئول بودم به جز مامان و خانه ای که مثل همیشه دست تنها تکانده میشود.